سفارش تبلیغ
صبا ویژن

$ چــ ـــــ ــــــالـشـــــ ـــــ $

استراتژی طراحی شده اوباما برای سرنگونی دولتهای ایران و آمریکای ل

 
در مقاله "جیمز پتراس "، استاد دانشگاه بنیگامتون آمریکا عنوان شد
استراتژی طراحی شده اوباما برای سرنگونی دولت‌های ایران و آمریکای لاتین

خبرگزاری فارس: یک استاد دانشگاه در آمریکا با اشاره به استراتژی اوباما برای عقب‌نشاندن رژیم‌های مخالف دولت آمریکا نوشت، سیاست عقب راندن ایران به نحوی طراحی شده بود که این کشور را به اتحادیه سیاسی دوران پیش از سال 1979 (‌انقلاب 1357) باز گرداند.


به گزارش فارس، "جیمز پتراس "، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه "بنیگامتون " در ایالت نیویورک آمریکا، با انتشار مقاله‌ای در پایگاه "گلوبال ریسرچ "، از استراتژی باراک اوباما برای "عقب‌نشاندن " (rolling back) رژیم‌های مخالف دولت آمریکا پرده برداشت. به عقیده پتراس، استراتژی اوباما برای "عقب نشاندن " مخالفین، شامل سیاست چند وجهی عملیات علنی نظامی، عملیات مخفی "جامعه مدنی " و نرم، لفاظی مودت‌آمیز و دیپلماتیک ظاهری است که به شدت بر تبلیغات توده‌ای رسانه‌ای استوار است.
استاد دانشگاه بنیگامتون آمریکا با اشاره به موضوع ایران می‌نویسد: اپوزیسیون ایرانیِ مورد حمایت آمریکا قرار بود عملیات بی‌ثبات سازی را در انتخابات و خیابان‌های ایران، تا حد ممکن انجام دهند. هدف از این عملیات، "عقب راندن " نفوذ ایران در خاورمیانه، تحلیل بردن مخالفت ایران با دخالت نظامی آمریکا در خلیج (فارس)، اشغال عراق توسط آمریکا، و بالاتر از همه، چالش ایران با قدرت نظامی اسرائیل در منطقه بود.
مقاله مذکور در دو بخش در معرض دید خوانندگان قرار می‌گیرد که بخش اول آن در ادامه می آید./

+ + + + +
رویدادهای اخیر در هندوراس و ایران، که رژیم‌های منتخب مردم را در مقابل طرفداران دخالت نظامی و غیرنظامی غرب قرار داده، سرنگون کردن این رژیم‌ها را هدف قرار داده است. این سیاست در واقع بخشی از استراتژی بزرگ‌‌تر کاخ سفید برای "عقب نشاندن " و بازستائی دستاوردهای دولت‌ها و نهضت‌های مخالف آمریکا است که در دوران رئیس‌جمهور بوش به دست یافتند.

اوباما، با اتخاذ شیوه‌ای که یادآور سیاست‌های جنگ سرد نوین "رونالد ریگان " است، بودجه نظامی را به شدت افزایش داده، تعداد واحدهای جنگی را گسترش داده، مناطق جدیدی را برای دخالت نظامی انتخاب کرده و از کودتای نظامی در مناطقی که به طور سنتی تحت کنترل آمریکا بوده پشتیبانی کرده است. ولی سیاست اوباما برای "عقب نشاندن " رژیم‌های مخالف در موقعیت بین‌المللی و داخلی متفاوتی اتفاق می‌افتد. اوباما، بر خلاف ریگان، با یک کسادی و رکود عمیق اقتصادی، کسری مالی و تجاری عظیم، کاهش نقش آمریکا در اقتصاد جهانی و از دست دادن سلطه سیاسی در آمریکا لاتین، خاورمیانه، آسیای شرقی و سایر مناطق مواجه است. در حالی که ریگان با رژیم کمونیستی در حال انقراض اتحاد شوروی سر شاخ بود، اوباما با یک مخالفت جهانی فزاینده متنوع شامل رژیم‌ها و جنبش‌های غیرمذهبی، مذهبی، ناسیونالیست، لیبرال دموکرات و سوسیالیست منتخب مردم مواجه است که بر مبارزات داخلی متکی هستند.

استراتژی اوباما برای "عقب راندن مخالفین "، از همان وعده‌ها و اعلامیه‌های اولیه‌اش در مورد تاکید بر سلطه مجدد (رهبری) آمریکا بر خاورمیانه، برنامه ایجاد قدرت نظامی عظیم در افغانستان و گسترش نظامی در پاکستان و بی‌ثبات کردن رژیم‌ها از طریق دخالت عمیق طرفداران خود در ایران و هندوراس مشهود بود.

پیگیری‌ اوباما از استراتژی "عقب نشاندن " مخالفین شامل سیاست چند وجهی عملیات علنی نظامی، عملیات مخفی "جامعه مدنی " و نرم، لفاظی مودت‌آمیز و دیپلماتیک ظاهری است که به شدت بر تبلیغات توده‌ای رسانه‌ای استوار است. رویدادهای عمده جاری نشانگر سیاست‌های عقب‌نشاندن مخالفین در عمل هستند.

در افغانستان، اوباما نیروهای نظامی آمریکا را بیش از دو برابر کرده و تعداد آنها را از 32،000 به 68،000 نفر افزایش داده است. در اولین هفته ژوئیه2009، فرماندهان نظامی او دست به بزرگترین تهاجم نظامی در عرض ده‌ها سال گذشته در استان جنوبی هلمند افغانستان زدند تا مقاومت و حاکمیت مردمان محل را نابود کنند.

در پاکستان، رژیم اوباما-کلینتون-‌هالبروک توانست با موفقیت، حداکثر فشار را بر رژیم دست‌نشانده جدید خود وارد آورده، آن را وادار به انجام یک حمله نظامی بزرگ و "عقب راندن " نفوذ دیر پای نیروهای مقاومت اسلامی در مناطق مرزی شمال غرب پاکستان کنند. در عین حال هواپیماهای آمریکا و کماندوهای نیروهای ویژه، به طور روزمره، روستا‌ها را بمباران کرده و به رهبران محلی پشتون، که مظنون به حمایت از مقاومت هستند، حمله می‌برند.

در عراق، رژیم اوباما با دست زدن به یک بازی خنده‌دار، در حال تغییر نقشه شهر بغداد است تا نشان دهد که پایگاه‌های نظامی آمریکا در شهر بغداد واقع نیستند و بدینوسیله پایگاه‌ها و عملیات نظامی خود را "باز گرداندن نظامیان به پادگان‌ها " جلوه دهد. سرمایه‌گذاری چندین میلیارد دلاری اوباما در تاسیس زیر ساخت‌های نظامی بلند مدت و گسترده، منجمله ساخت پایگاه‌ها، فرودگاه‌ها و مجموعه‌های نظامی دیگر نشانگر برنامه آمریکا برای حضور امپریالیستی "دائمی " است، نه وفاداری به وعده خود برای خروج نظامیان آمریکائی طبق برنامه‌ای مدون.

در حالی که اجرای انتخابات "تضمینی " که نتیجه آن با انتخاب نامزدهای دست‌نشانده از پیش تضمین شده، به یک هنجار در افغانستان و عراق تبدیل شده و حضور نظامیان آمریکا در این دو کشور پیروزی رژیمی استعماری را تضمین کرده است، ولی در ایران و هندوراس، واشنگتن متوسل به اجرای عملیات مخفی گردیده تا روسای‌جمهور این کشورها را -که در مقابل سیاست اوباما و "عقب‌نشینی " در مقابل آمریکا مقاومت می‌کنند- دچار بی‌ثباتی کند و یا به کلی سرنگون نماید.

عملیات سری و نه چندان مرئی در ایران در به چالش کشیدن نتیجه یک انتخابات تجلی یافت که با "تظاهرات توده‌ای خیابانی " به دور محور این ادعا دنبال شد که پیروزی رئیس‌جمهور ضد امپریالیست "محمود احمدی‌نژاد " حاصل تقلب در انتخابات است و رسانه‌های جمعی غربی در طول تبلیغات انتخاباتی نقش عمده‌ای بازی کردند و انحصاراً پوشش مثبتی به کاندیداهای مخالف دولت و - پوشش منفی به رئیس‌جمهور حاکم - دادند. رسانه‌های جمعی یکسره به پخش "اخبار " و تبلیغات به نفع تظاهرات مخالفین پرداختند، و دست به پخش اخبار گزینه‌ای و صحنه‌هائی پرداختند که انتخابات و مقامات منتخب را غیرقانونی جلوه می‌داد و اتهام "تقلب " را بازتاب می‌دادند. تبلیغاتی که آمریکا با هدف بی‌ثبات سازی رژیم اجرا کرد چنان پرحجم و موفق بود که حتی در میان بخشی از گروه‌هائی که "چپ " نامیده می‌شدند بازتاب مثبت داشت. این گروه‌ها، این واقعیت را نادیده گرفتند که آمریکا بودجه عظیمی برای گروه‌ها و سیاستمدارانی که در خیابان‌ها تظاهرات می‌کردند تخصیص داده و آنها را هم آهنگ کرده است. "خبرنگاران آزاد " نو محافظه‌کار، امپریال و یا چپِ دائم‌السفر، مانند "ریس ارلیک "، از دیدگاه خود از این فعالیت‌های بی‌ثبات‌ساز، به عنوان جنبش دموکراتیک مردم علیه تقلب در انتخابات دفاع کردند.

رهبران چپ و راست و تحسین‌کنندگان آمریکائی این پروژه بی‌ثبات سازی، در ارائه پاسخ به چند عامل روشنگرانه ناتوان ماندند:

1ـ تمام این افراد، به عنوان مثال، از پاسخ به این واقعیت فرو ماندند که چند هفته پیش از انتخابات، تحقیق موشکافانه ای که توسط دو موسسه آمارگیر و محقق آمریکایی انجام شده بود نشان می‌داد که نتیجه انتخابات، حتی در استان‌های متعلق به قومیت‌ها که اپوزسیون مدعی تقلب در آنها بود، با نتیجه حاصل از آمارگیری بسیار نزدیک بود.

2ـ هیچ یک از منتقدان 400 میلیون دلاری که دولت بوش به تامین هزینه "تغییر رژیم "، بی‌ثابت‌سازی و عملیات برون مرزی تروریستی اختصاص داده بود را مورد بحث قرار نداد. بسیاری از دانشجویان و NGOهای "جامعه‌‌مدنی " که در تظاهرات شرکت داشتند از بنیادها و NGOهای ماورای بحار (آمریکا) - که خود نیز از جانب دولت آمریکا تامین بودجه شده بودند - پول دریافت داشته بودند.

3ـ اتهام تقلب در انتخابات بعد از شمارش آراء اعلام شد. در تمام ایام قبل از روز اخذ رای، به خصوص زمانی که اپوزیسیون اعتقاد داشت که در انتخابات پیروز خواهد شد، نه دانشجویان معترض و نه رسانه‌های جمعی غربی و نه خبرنگاران آزاد، هیچ کدام، از قریب‌الوقوع بودن تقلب چیزی نگفتند. در سراسر روز اخذ رای، که با حضور ناظران احزاب مخالف بر سر یکایک صندوق‌ها انجام شد، هیچ گزارشی مبنی بر مزاحمت برای رای‌دهندگان یا ارتکاب به تقلب توسط هیچ رسانه و هیچ ناظر بین‌المللی و یا پشتیبانان چپ‌گرای اپوزیسیون مطرح نشد. ناظران احزاب مخالف بر شمارش آراء نظارت داشتند، و به جز مواردی استثنائی، هیچ ادعائی مبنی بر دست‌کاری در آراء در آن موقع اعلام نشد. در واقع، به استثناء یک ادعای مشکوک توسط خبرنگار آزاد "ریس ارلیک "، هیچ رسانه جهانی ادعائی مبنی بر پر کردن صندوق‌ها از آراء گزارش نداد. حتی ادعاهای ارلیک نیز، به اقرار خودش، متکی به "اظهاراتی لطیفه‌گونه " از طرف منابع ناشناس در میان آشنایانش در اپوزیسیون بوده است.

4- در طول یک هفته تظاهرات در تهران، رهبران آمریکا، اتحادیه اروپا و اسرائیل اعتبار نتیجه انتخابات را زیر سوال نبردند. در عوض، آنها فقط برخورد با تظاهرات‌کنندگان از سوی رژیم را محکوم کردند. واضح است که سفارتخانه‌های آنها کاملا مطلع و منابع اطلاعاتی آنان ارزیابی دقیق‌تر و نظام یافته‌تری - در مقایسه با تبلیغات رسانه‌های جمعی غربی و هالوهای موجود در میان چپ‌‌های انگلیسی‌آمریکائی ـ در مورد آراء و ترجیحات رأی‌دهندگان ایرانی به این دولت‌ها ارائه داده‌ بودند.

اپوزیسیون ایرانی مورد حمایت آمریکا قرار بود عملیات بی‌ثبات سازی را در انتخابات و خیابان‌های ایران، تا حد ممکن انجام دهند. هدف از این عملیات، "عقب راندن " نفوذ ایران در خاورمیانه، تحلیل بردن مخالفت ایران با دخالت نظامی آمریکا در خلیج (فارس)، اشغال عراق توسط آمریکا، و بالاتر از همه، چالش ایران با قدرت نظامی اسرائیل در منطقه بود. تبلیغات و سیاست ضد ایرانی سال‌هاست که به طور روزمره از جانب کل نهاد آمریکایی طرفدار قدرت یافتن اسرائیل در حال انجام است. این نهاد مرکب است از 51 رئیس سازمان‌های عمده یهودی آمریکا، با بیش از یک میلیون عضو و چند هزار کارمند تمام وقت، چندین سرمقاله‌نویس و مفسر خبر که بر صفحات نشریات با نفوذ "واشنگتن‌پست "، "وال‌استریت ژورنال "، "نیویورک‌تایمز " و همچنین مطبوعات زرد دیگر سلطه می‌رانند.

سیاست اوباما برای "عقب راندن " نفوذ ایران بر روی دو اقدام حساب می‌کرد: حمایت از ائتلافی از روحانیون مخالف، لیبرال‌های طرفدار غرب، دموکرات‌های مخالف و دستیاران محلی و دست‌راستی آمریکا. قرار بود واشنگتن با به قدرت رسیدن روحانیون مخالف، آنها را جهت حرکت به طرف اتحاد با متفقین استراتژیک آمریکا در میان لیبرال‌ها و دست‌راستی‌های طرفدار آمریکا زیر فشار قرار دهد. آنها سپس، سیاست خود را با سیاست امپراطوری آمریکا و منافع استعماری اسرائیل تطبیق داده، حمایت از سوریه، حزب‌الله، حماس، ونزوئلا و مقاومت عراق را قطع کرده و رژیم‌های دست‌نشانده سعودی، عراق، اردن و مصر را در آغوش خواهند گرفت. به عبارت دیگر، سیاست "عقب راندن " ایران به نحوی طراحی شده بود که ایران را به اتحادیه سیاسی دوران پیش از سال 1979 (‌انقلاب 1357) باز گرداند.

سیاست "عقب نشاندن " رژیم‌های منتخب و منتقد، و تحمیل رژیم‌های دست‌نشانده مطیع به کشور‌ها، در موردی دیگر در کودتای نظامی اخیر در هندوراس تجلی یافت. استفاده از فرماندهی عالی در ارتش هندوراس و پیوندهای دیرپای واشنگتن با الیگارشی محلی، که کنترل کنگره و دیوان عالی کشور را در اختیار دارد، این فرایند را تسهیل نموده و دیگر نیازی به دخالت مستقیم آمریکا نخواهد بود- همانگونه که این امر در مورد کودتاهای اخیر دیگر هم صادق است. بر عکس مورد هائیتی، که تفنگداران نیروی دریائی آمریکا، فقط یک دهه قبل، برای سرنگون کردن رئیس‌جمهور منتخب "برنارد آریستید " در آن دخالت کردند، و همچنین حمایت آشکار از کودتا علیه رئیس‌جمهور "هوگو چاوز " در سال 2002 و در موردی اخیر، که در سپتامبر 2008 کودتائی را علیه رئیس‌جمهور منتخب بولیوی، "اوو مورالس "، تامین بودجه و سرهم‌بندی کردند، شیوه دخالت در هندوراس چندان واضح نبود و این واقعیت به آنها اجازه داد تا به نحوی "قابل باور آن را انکار کنند. "

"ساختار حضور " و انگیزه آمریکا در رابطه با رئیس‌جمهور سرنگون شده هندوراس، "مانوئل سلایا "، کاملا قابل شناسائی است. آمریکا در طول یک مدت طولانی تاریخی، کل کادر افسری ارتش هندوراس را تربیت کرده، با آنها قاطی شده و به شدت در تمام سطوح ارشد افسران از طریق تماس‌های مشاوره‌ای روزانه و برنامه‌ریزی استراتژیک نفوذ کرده است. نهادهای اطلاعات نظامی پنتاگون، از طریق پایگاه نظامی خود در هندوراس، تماس‌های دوستانه‌ای برای پیاده کردن سیاست‌ها و دنبال کردن خط سیر حرکات سیاسی تمام بازیگران برقرار کرده است. از آنجائی که هندوراس به شدت دربند استعمار گرفتار است، به عنوان پایگاه مهمی برای دخالت نظامی آمریکا در منطقه مورد استفاده قرار گرفته است:
- کودتای پیروز سال 1954 مورد حمایت آمریکا علیه رئیس‌جمهور منتخب گواتمالا، "ژاکوب آربنز "، از هندوراس اعمال شد.
- در سال 1961، حمله تبعیدیان کوبائی به آن کشور که توسط آمریکا هدایت می‌شد، از هندوراس انجام گرفت.
- از سال 1981 تا 1989، آمریکا 20،000 مزدور "کُنترا " را در هندوراس تامین بودجه و آموزش داده و بدینوسیله آنها را برای حمله به حکومت منتخب "ساندنیست " نیکاراگوئه، در جوخه‌های مرگ سازمان داد.
- در عرض 7 سال اول حکومت چاوز، رژیم هندوراس متفق بسیار نزدیک واشنگتن علیه رژیم مردمی کاراکاس بوده است.

واضح است که هیچ کودتای نظامی نه هرگز اتفاق افتاده و نه می‌توانست علیه رژیم‌های دست‌نشانده آمریکا در هندوراس پیروز شود. علت تغییر در سیاست آمریکا نسبت به هندوراس که در سال‌های 2008 ـ 2007 اتفاق افتاد و این زمانی بود که رئیس‌جمهور لیبرال، سلایا، بر آن شد روابط خود با ونزوئلا را بهبود بخشد تا بتواند از یارانه‌های سخاوتمندانه و کمک‌های خارجی کاراکاس به نفع کشورش استفاده کند. در نتیجه سلایا به اتحادیه "پتروکاریبه " پیوست. پتروکاریبه اتحادیه‌ای است متشکل از چند کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب که توسط ونزوئلا تشکیل شده و نفت و گاز ارزان با اعتبارات بلند مدت برای رفع نیاز این کشور‌ها در اختیار آنها قرار می‌دهد. در همین اواخر، سلایا به اتحادیه "آلبا " (ALBA)پیوست. این هم یک اتحادیه محلی است که بانی آن رئیس‌جمهور چاوز است و برای ترویج و تشویق تجارت و سرمایه‌گذاری بیشتر در میان کشورهای عضو تشکیل شده است. این اتحادیه در مخالفت و رقابت با قرارداد تجارت آزاد منطقه‌ای به نام "آلکا " (ALCA) که مورد حمایت آمریکاست تشکیل شده است.

از زمانی که واشنگتن، ونزوئلا را یک تهدید و رقیبی برای سلطه خود در آمریکای لاتین معرفی کرد، پیوند سلایا با چاوز در مورد مسائل اقتصادی و انتقاد او از دخالت آمریکا، او را به هدف برنامه‌ریزان کودتا در آمریکا تبدیل کرد. آنها مشتاق آن بودند که سلایا را مثالی برای عبرت دیگران قرار دهند. آنها نگران دسترسی بی‌دغدغه خود به پایگاه‌های نظامی هندوراس، به عنوان سکوی سنتی خود برای دخالت در کشورهای منطقه بودند.

واشنگتن به اشتباه فرض کرد که کودتا در یک کشور کوچک آمریکای مرکزی، معروف به "جمهوری موز " (در واقع این کشور جمهوری موز اصلی است) باعث اعتراض قابل توجهی نخواهد شد. آنها بر این عقیده بودند که "عقب راندن " یک کشور در آمریکای مرکزی هشداری به دیگر کشورها و رژیم‌های مستقل در منطقه آمریکای مرکزی و کارائیب خواهد بود و به آنها نشان خواهد داد که اگر با ونزوئلا متحد شدند چه انتظاری باید داشته باشند.

مکانیسم انجام کودتا معروف و معلوم است. ارتش هندوراس رئیس‌جمهور سلایا را بازداشت کرد و به "کاستاریکا " تبعید کرد. سپس، الیگارشی یکی از افراد خود در کنگره را به عنوان "رئیس‌جمهور " موقت معرفی کرد و همکاران آنها در دیوان عالی کشور، ظاهری قانونی به آن دادند.
دول آمریکای لاتین، از چپ تا راست، این کودتا را محکوم کرده و خواستار ابقاء رئیس‌جمهور قانونی و منتخب کشور شدند. رئیس‌جمهور اوباما و وزیر خارجه‌اش، کلینتون، که نمی‌خواستند دست‌نشاندگان خود را از خود برانند، "خشونت " را به طور کلی محکوم کرده و خواستار "مذاکره " ما بین غاصبین قدرتمند و رئیس‌جمهور تضعیف شده در تبعید شدند. این حرکت، دقیقا بیانگر به رسمیت شناختن و مشروع دانستن ژنرال‌های هندوراس بعنوان طرف‌های مخاطب آمریکا بود.

پس از اینکه مجمع عمومی سازمان ملل این کودتا را محکوم کرد و به همراه "سازمان کشورهای آمریکائی " (OAS) تقاضای ابقاء سلایا را نمود، بالاخره اوباما و وزیر خارجه کلینتون سرنگون کردن سلایا را محکوم کردند ولی از "کودتا " خواندن کودتا خودداری کردند. در صورت کودتا خواندن آن، کمک سالیانه (80 میلیون دلاری) نظامی و کمک‌های اقتصادی به هندوراس، به موجب قانون به طور اتوماتیک به تعلیق در می‌آمد. در حالی که سلایا با سران کشورهای آمریکای لاتین ملاقات می‌کرد، رئیس‌جمهو اوباما و وزیر خارجه کلینتون او را به ملاقات با یک کارمند دون پایه حواله دادند تا بدین ترتیب از تضعیف متحدین خود در "خونتا "ی (حکومت نظامیان) هندوراس پرهیز کنند. تمام کشورهای عضو سازمان کشورهای آمریکائی سفرایی خود را از این کشور فراخواندند... بجز آمریکا که سفارت آن شروع به مذاکره با خونتا نمود تا بتوانند بفهمند که چگونه می‌توانند از بحرانی که هر دو را به طور فزاینده‌ای منزوی کرده - به خصوص در مقابل اخراج هندوراس از سازمان کشورهای آمریکائی ـ نجات یابند.

اینکه آیا سلایا در نهایت به مقام خود باز خواهد گشت یا اینکه خونتای مورد حمایت آمریکا برای مدت طولانی مقام ریاست جمهوری را در چنگ خود خواهد داشت، آنهم در حالی که اوباما و کلینتون در مورد بازگشت او به قدرت با تطویل مذاکرات کارشکنی می‌کنند، معلوم نیست، ولی مسئله مهم اینست که پیاده کردن سیاست "عقب راندن " هندوراس برای آمریکا هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ دیپلماتیک بسیار پر هزینه بوده است.

کودتای مورد حمایت آمریکا در هندوراس نشان داد که بر خلاف سال‌های دهه 1980 که رئیس‌جمهور رونالد ریگان به گرانادا حمله کرد و رئیس‌جمهور جورج بوش( پدر) به پاناما حمله کرد، اوضاع و شکل سیاسی آمریکا لاتین (و سایر نقاط جهان) به نحوی اساسی تغییر کرده است. در آن زمان، رژیم‌های نظامی و هوادار آمریکا در منطقه عموما دخالت‌های آمریکا را تایید کرده و با آن همکاری می‌کردند و چند تائی هم به نرمی اعتراض می‌کردند. ولی امروزه، چپ میانه و حتی رژیم‌های منتخب دستِ راستی با کودتای نظامی در هر کشوری مخالفت کرده، آن را تهدیدی بالقوه برای آینده خود می‌دانند.

با توجه به بحران اقتصادی و قطبی شدن اجتماعی موجود، که از اهمیت یکسان برخوردارند، آخرین چیزی که رژیم‌های موجود کشورها خواستار آنند اغتشاشات خونین محلی است که می‌تواند به سبب دخالت‌‌های عریان امپراطوری آمریکا بروز کند. و بالاخره، طبقات سرمایه‌دار در رژیم‌های چپِ میانه آمریکای لاتین خواستار ثبات هستند. چرا که در غیر این صورت، توازن قوا می‌تواند از طریق انتخابات (مانند انتخابات اخیر در پاناما و آرژانتین) تغییر یابد و رژیم‌های نظامی طرفدار آمریکا می‌توانند روابط فزاینده تجاری آنها با چین، خاورمیانه، ونزوئلا و بولیوی را تخریب کند.

استراتژی جهانی اوباما برای "عقب نشاندن " مخالفین، شامل ساختن پایگاه‌های موشکی تهاجمی در لهستان و جمهوری چک است که فاصله چندانی با مرز روسیه ندارند. در راستای همین سیاست، اوباما سخت در حال پذیرفتن اوکراین و گرجستان به عضویت در پیمان ناتو است، که فشار نظامی آمریکا را بر جبهه جنوبی روسیه افزایش خواهد داد. با استفاده از "نرمش " رئیس‌جمهور روسیه، "دیمتری مدوودف " (که پا جای پای میخائیل گورباچوف گذارده است)، واشنگتن توانسته است حق عبور نظامیان و تسلیحات آمریکائی را از طریق روسیه به جبهه افغانستان به دست آورده، تایید مسکو نسبت به اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران را کسب کند، و به رسمیت شناختن رژیم دست‌نشانده آمریکا در بغداد و حمایت آن از جانب مسکو را فراهم کند. انتظار می‌رود که مقامات دفاعی روسیه رفتار خوش‌آمد گویانه مدودف را مورد سوال قرار دهند، آن هم زمانی که اوباما دست به اجرای برنامه خود برای نصب موشک‌های خود در فاصله 5 دقیقه‌ای مسکو زده است.